تیر
• از وقايع چهارگانهی حيات كه بگذريم -و تا حالا! يكیاش در اواخر همين ماه اتفاق افتاده- تير، سوغاتهای شيرين و تلخ بسياری برايم آورده است. اولين و آخرينهای بسياری را در اين بازهی زمانی شاهد بودهام. در همين ماه بود كه بهطرز غريبی، سهتن از عزيزترين دوستان گرمابه و گلستان از فواصل دور، دور هم گرد آمدند و با يك گلولهی توپ، پريدند. سه نفری كه مجموع سنشان به شست نمیرسيد و هر كدام برای ما يلی بودند و دلاوری.
با اينهمه؛ تير، بهانه است و شايد بهتر بگويم: تير، يك نشانه است.
راستی!
آرش مرا
ماه زخمی مرا كسی نديده است؟
• اينهم بخشی از سرودهای جديد.
تير، ماه پرسههای گرم عاشقانه است
در كرانههای زخمخوردهی زمان
ماه بوسههای داغ و بیدريغ
بر گلوی آبدار تيغ
تير، ماه مرگهای باشكوه
ماه حيرت من و نی و كمانچه است
تار و دف غريبهاند
عين چشمهای دختران گلفروش
مثل خندههای سابق همين كتيبهاند
ماه زخمیام
تكه تكه شد
كهكشانی از ستاره صف كشيد در افق
چكه چكه روشنی چكيد بر تبار من
ماه زخمی من آه...
ماه بیقرار من
ماه زخمی من از حصار و قفل خسته بود
گاه ذله میشد از كنايهی فرشتهها
مثل ديدهبان خستهی نبرد از افق
مثل صفحهای سفيد... مثل نانوشتهها
ماه زخمیام مدار شعر را دريد و رفت
هر چه واژه بود بر لبان من، سرود كرد
مثل يك مسلسل از زمانه كام برگرفت
مثل پيچكی در انحنای شب صعود كرد
تيرهای زهردار
در محاق قلب من
اعتكاف كردهاند
مغز استخوانم از صدای ارهها پر است
با وجود اينهمه صدا و زخم
نااميد نيستم
آرشم!
هنوز هم
كمان قامت خميدهام
تير میكشد
