83/ نمکگیر
یک سرفهی خشک
در سفرهی نوبهارمان جا مانده
باران، نمکِ برف چهمیداند چیست.
سالی که بر آن گذشتیم، کمسفر و پرنوسان بود. سیر آفاق کمتر میسر شد _اگر هر جابجایی را سفر محاسبه نکنیم_ ولی این سومین سال موشی که دیدم تا دلتان بخواهد در سیر انفس غوطهورم کرد. نوسانها نیز نفسگیر بود. از بالا و پایینهای سلوک سیاست و رفاقت و تجارت بگیر، بیا تا رسم زندگی و آیین دلاوری. این آخری البته چیز دیگریست؛ گور بابای تمام سهامی که به ثمن بخس فروخته شد.
سال نو با فوتبال آغاز شد. از یکی دو ساعت پس از اینکه تقویم، بهار را تحویلمان داد، آلودهاش شدیم، اساسی. چهار روز متوالی، بی استراحت و ریکاوری با جمعی نامتقارن که فقط فوتبال میتواند دور هم جمعشان کند، توی یکی از همین سالنهای اهدایی سفرهای استانی، اندوه را شوت کردیم. جنسمان هم جور بود، دانشجو، طلبه، مهندس، تاجر، شاعر، فیلسوف، اصلاحطلب، اصولگرا، خودی، غیرخودی، چاق، لاغر، ریشدار، بیریش... خلاصه، عجیب سال گاوی شد.
گفتم فوتبال، یادم آمد که مسیها درست یکماه است جای سوم جدول را محکم چسبیدهاند و جم نمیخورند. البته اگر در این مدت لیگ برقرار بود شاید ماجرا توفیر میکرد. فوتبال البته مثل سیاست و بسیاری از حوزههای علوم انسانی این قابلیت را دارد که همگان در تحلیلش تشریک مساعی بکنند، بیترس و واهمه. ما هم دلمان را خوش کردهایم به شنیدن و شنیدن. تحلیلهای فوتبالی که جای خود دارد، شنیدن و خواندن ارزیابیهای سیاسی هم خالی از خلل و نمک نیست. بامزهتر اینجاست که مدعیان متخصصی که نمیگذارند هیچ بیگانهای از دور و بر مرزهای حوزههایی مثل ادبیات و اقتصاد و... عبور کند، مطمئن و مومن، مشغول تحلیل و اظهار نظرند. خب، طبیعتا این جزو ابتداییترین حقوق شهروندی است که راجع به سرنوشتشان افاضه بفرمایند اما این خلقالله صدبار هم که گزیده شوند و هزار بار هم که تحلیلهایشان غلط از آب در بیاید، باز یادشان میرود که سیاست ایرانی را مدرکها و دانشکدهها رقم نمیزنند. اگر کسی میخواهد از پیچیدگیها سر دربیاورد گاهی باید شجاعانه در محضر کسانی بنشیند که در این وادی چند پیراهن _یا بهقول ظریفی چند تنبان_ بیشتر پاره کردهاند.
آخرین سوغاتی تعطیلات هم سرفههای خشکی است که در سفرهی نوبهارمان ماند که میتواند از نتایج نادیده گرفتن توصیههای حاجی برای خوردن زنجبیل و عسل هم باشد. والله ما راضی هستیم هزار بار سرما بخوریم و نمکگیر برفی بشویم که دیگران خودش را میبینند و ما سوزش را؛ اما این آسمان، خسیس نباشد. برف دیگران و باران خودمان را شکر. قبل از سال چندبار این بیت را برای محمدرضا زمزمه کردم:
بر کشتزار تشنهی ما اشک غم مبار
ای آسمان ببار پی آبروی خویش
در سفرهی نوبهارمان جا مانده
باران، نمکِ برف چهمیداند چیست.
سالی که بر آن گذشتیم، کمسفر و پرنوسان بود. سیر آفاق کمتر میسر شد _اگر هر جابجایی را سفر محاسبه نکنیم_ ولی این سومین سال موشی که دیدم تا دلتان بخواهد در سیر انفس غوطهورم کرد. نوسانها نیز نفسگیر بود. از بالا و پایینهای سلوک سیاست و رفاقت و تجارت بگیر، بیا تا رسم زندگی و آیین دلاوری. این آخری البته چیز دیگریست؛ گور بابای تمام سهامی که به ثمن بخس فروخته شد.
سال نو با فوتبال آغاز شد. از یکی دو ساعت پس از اینکه تقویم، بهار را تحویلمان داد، آلودهاش شدیم، اساسی. چهار روز متوالی، بی استراحت و ریکاوری با جمعی نامتقارن که فقط فوتبال میتواند دور هم جمعشان کند، توی یکی از همین سالنهای اهدایی سفرهای استانی، اندوه را شوت کردیم. جنسمان هم جور بود، دانشجو، طلبه، مهندس، تاجر، شاعر، فیلسوف، اصلاحطلب، اصولگرا، خودی، غیرخودی، چاق، لاغر، ریشدار، بیریش... خلاصه، عجیب سال گاوی شد.
گفتم فوتبال، یادم آمد که مسیها درست یکماه است جای سوم جدول را محکم چسبیدهاند و جم نمیخورند. البته اگر در این مدت لیگ برقرار بود شاید ماجرا توفیر میکرد. فوتبال البته مثل سیاست و بسیاری از حوزههای علوم انسانی این قابلیت را دارد که همگان در تحلیلش تشریک مساعی بکنند، بیترس و واهمه. ما هم دلمان را خوش کردهایم به شنیدن و شنیدن. تحلیلهای فوتبالی که جای خود دارد، شنیدن و خواندن ارزیابیهای سیاسی هم خالی از خلل و نمک نیست. بامزهتر اینجاست که مدعیان متخصصی که نمیگذارند هیچ بیگانهای از دور و بر مرزهای حوزههایی مثل ادبیات و اقتصاد و... عبور کند، مطمئن و مومن، مشغول تحلیل و اظهار نظرند. خب، طبیعتا این جزو ابتداییترین حقوق شهروندی است که راجع به سرنوشتشان افاضه بفرمایند اما این خلقالله صدبار هم که گزیده شوند و هزار بار هم که تحلیلهایشان غلط از آب در بیاید، باز یادشان میرود که سیاست ایرانی را مدرکها و دانشکدهها رقم نمیزنند. اگر کسی میخواهد از پیچیدگیها سر دربیاورد گاهی باید شجاعانه در محضر کسانی بنشیند که در این وادی چند پیراهن _یا بهقول ظریفی چند تنبان_ بیشتر پاره کردهاند.
آخرین سوغاتی تعطیلات هم سرفههای خشکی است که در سفرهی نوبهارمان ماند که میتواند از نتایج نادیده گرفتن توصیههای حاجی برای خوردن زنجبیل و عسل هم باشد. والله ما راضی هستیم هزار بار سرما بخوریم و نمکگیر برفی بشویم که دیگران خودش را میبینند و ما سوزش را؛ اما این آسمان، خسیس نباشد. برف دیگران و باران خودمان را شکر. قبل از سال چندبار این بیت را برای محمدرضا زمزمه کردم:
بر کشتزار تشنهی ما اشک غم مبار
ای آسمان ببار پی آبروی خویش
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۸ ساعت توسط مرتضا دلاوری پاریزی