غزل/ صنوبر قرمز

دارد مرا هوای تو از یاد می‌برد
دارد ترانه‌های مرا باد می‌برد

خاموشم آن‌قدَر که فراموش کرده‌ای
موجِ سکوت، زَهره‌ی فریاد می‌برد

ای عشق! تیشه را بگذار و بلند شو
این آبروی ماست که فرهاد می‌برد

یعنی که زود باش، بیا... فرق می‌کند
فردا تو را به چندم خرداد می‌برد

برگرد و انتقام بگیر از زمانه‌ات
در عفو، لذتی‌ست که جلاد می‌برد

153/ خرداد، ماه نیست

یک رشته بغض، می‌بندد
اردیبهشت را به جهنم
تاریخ را به تیر.

152/ سهراب

آستین‌کوتاه می‌پوشد
باز هم از دشنه‌ی رستم
             گریزی نیست.

151/ راه‌رو

عاشقانه برو!
هر طرف، هر کجا که دلت خواست
راه، ما را به هم می‌رسانَد.

150/ واحد عشق، زخم است

بی‌شمار
بی‌نهایتم
روزگار، لخته لخته می‌شماردم.

149/ دام دانه

گشنه‌ها، دربند
سیرها، آزاد
باز صد رحمت به آیین کبوترها...