شازده‌ها

سیرِ بارانم
گرمِ امواج گل و لبخند
با تمام سخت‌گیری‌، گیر افتادم
لعنتی‌ها! اهلی‌ام کردند.

بس‌که بی‌خاطره‌ها بسیارند

ترس دارد تنهایی
اما
آن‌که می‌ترسد، تنها نیست.

خواب باغ

خوابم پُر از آژیر قرمز شد
تا صبح رگبار مسلسل
                سوت خمپاره
ای کاش درک تازه‌ای از واقعیت داشت
ای کاش شب‌ها دارکوب پیر می‌خوابید.

لب‌خوانی

استخر در استخر فریادم
لب‌خوانی‌ام کن!

تبریک

نامه‌رسان‌ها گیج
صندوق‌های پست، سردرگم
تبریک‌ها از مجلس ختم
ما از زمستان سر در آوردیم.

پ.ن: در طلب ما بی‌زبانان امت پروانه‌ایم
سوختن از عرض مطلب پیش ما آسان‌تر است
(صایب تبریزی)

آنفلوآنزا

دیوانگی که جای خود دارد
من از پس یک مشت ویروس کذا هم
                                  برنمی‌آیم.

عصر دلتنگی

آه... دلتنگیّ خونینی‌ست
گاه‌گاهی لحظه‌های من
عصر جمعه نیست.

یعنی بیا

من عشق را با تیغ
من واژه را با زخم فهمیدم
لطفا کمی خون‌خوارتر باش
گاهی برایم گرگ بفرست
گاهی بیا و قلع و قمعم کن
نگذار آرامش مرا از پا بیاندازد.

ای پریشان‌ها

باد می‌آید
شهر، زیبا می‌شود زیبا

ای هیاهوهای بیهوده بیاموزید!
از درختان، موج مکزیکی
از بهاران، فرصت گل را.

قلب بهار

می‌شد کتیبه‌ها
از جیک و بوک لهجة گنجشک‌ها نوشت
می‌شد کنار پنجره تب کرد
می‌شد میان باغچه جان داد
...
اردیبهشت هم
اردیبهشت‌های قدیمی.