144/ وصیت

و دینی به گردن ندارم
به‌جز
   دست‌هایت.


143/ کوه‌رود

پیشِ کلامش
      کوه وا می‌داد
پشتِ نگاهش
      رود جاری بود
یعنی که از دیدارِ آخر
          باز می‌گشت.


142/ عصرانه

دلم چوب‌شوری‌ست
میان‌وعده‌ی کودکانِ درونت.



غزل/ خوابگردی

صدا می‌کند ماه، بال و پرم را
جنون می‌دمد آه، خاکسترم را

پلنگم، پُر از زخمِ بستر که شب‌ها
سفر می‌کند کوه، سرتاسرم را

هوای خطر دارم ای کاش باشد
غزالی که گردن بگیرد سرم را

نمی‌خواهم این‌بار پایم بلرزد
نمی‌بینم ای قله، دور و برم را

اگر دشت، کفتار؛ اگر کوه، کرکس
نمی‌میرم این آخرین باورم را

هوای تو را دارم ای ماه، گاهی
هوس کن نفَس‌های شعله‌ورم را

که خوابِ کسی جز تو را دیده بودم
به آتش کشیدم اگر بسترم را


جواهردشت - شهریور89


141/ بشنو مرا

برای خوشایند معشوقه‌ای نیست
بم‌ام
درب و داغون
کمردرد دارد صدایم هنوز...


140/ کولا

عطش دارم اما تو...

 آرام
  آرام
مرا زنده زنده بیاشام.


139/ همین تکه‌کاغذ

و گاهی
همین تکه‌کاغذ
خدایی‌ترین اختراع‌ِ زمین است

بلیطی که برگشت دارد.


138/ گیسوطلا

و تذهیب کردند
تنهایی‌ام را

حروفی که از بیخِ گوشِ تو
برگشت خوردند.


137/ عصرانه

و تکرارِ یخ
    آبِ جوش
خلاصی ندارد بیابان

سفر
   بی‌تو
     رانندگی‌ست.