تسلسل

مسیر ماه را از قله می‌پرسد
مسیر قله را از ماه
شب از سرگیجه‌های یک پلنگِ خسته سرشار است.

حضور

تب سهره‌ها
غم قاصدک‌ها
دل باغبان
نگاه تو پر می‌دهد باغ را.

شادی شاعرانه

زمان می‌خرامد
دلم تیک‌تاک قدم‌هات را می‌شمارد.


پ.ن: حافظ شب هجران شد، بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

مرا تو

اگر روبه‌راهم اگر جان‌به‌لب
اگر صبح‌گاهم اگر نیمه‌شب
مرا خواب‌های تو تعبیر کردند.


دل رمیدة ما را به چشم خود مسپار
سیاه‌مست چه داند نگاهبانی چیست!
(صایب)

بی‌انتها

غمش جام جا مانده بر رَف
قدیمی، قلم‌کار، خوش‌نقش
دلش ظرف یک‌بار مصرف
مزخرف
مزخرف
مزخرف
...

ز اضطراب دل، اهل زمانه بی‌خبرند
بود تپیدن بسمل به پیش طفلان رقص
(بیدل)

ز تنگی دلم امکان پرگشودن نیست

در اوج وصل، باز پریشانی
دل‌تنگ می‌شوی و نمی‌دانی:
این وصله‌ها به عشق نمی‌چسبد.


ستم‌کش دل مأیوسم و علاجی نیست
کسی مقابل آیینة شکسته مباد!
(بیدل)

پس از طوفان

ابرها دارند می‌آیند
کوچه‌ها یک‌بند می‌خندند
زخم‌هایم نم‌نمک تعبیر خواهد شد.