• وقتی تعداد غازها رو به فزونی است، حتا اگر غازچران خبرهای چون من هم باشد، كم میآورد. القصه، در تداوم غازچرانی معهود و در اين فرصت بيستروزه، دوستان قديم و جديد زيادی را ديدم و البته دوستان زيادتری را نه. اوضاع زخمها روبهراه است و هوای عشق در ريهها جاری. سر و صدای غازها اما واژهها را از دور و برم دور میكند. هميشه وقتی آخر شبها به خانه میآيم يادم میآيد چيزهايی هست كه بايد بخوانم و نمیتوانم.
در اين مدت، بهجز فريضهی فوتبال _كه در هيچ شرايطی ترك نشد_ به هيچ دلخواستهی ديگری نرسيدهام. طالع اگر مدد دهد تا يكی دوهفتهی آينده، به ثباتی موقتی! خواهم رسيد، اگر هم ندهد كه 24ساعته میتوانم بنشينم پای رايانه و غاز مجازی بچرانم. همهی اينها را به احترام برخی دوستان گفتم كه گاه حالی میپرسند. حساب آنها كه حال میگيرند سواست. بهشان حق میدهم بگويند اينها به ما چه دخلی دارد!
• امروز بعد از 13سال صدايش را شنيدم. دانشجوی پزشكی سال72 و مجری تلويزيون آن روزها كه دوتايی با هم مجری جلسات شب شعر بوديم. زنگ زد و با صدای فوقالعاده و به لطف حافظهی بینظيرش، ابياتی از شعرهای نخستين روزهای منظوم سرودنم را يادآوری كرد. البته خوشحال بود كه ديگر مجبور نيست گوشهايش را مفت در اختيارم قرار دهد و تعريف و تمجيد الكی بكند. منهم صادقانه اعتراف كردم كه از نشست و برخاست با آدمحسابیها، حسابی خسته بودم و جايش خيلی خالی بود!
كشف دوبارهی آقای دكتر بلندبالا و خوشصدا و البته صميمی را بهانهای میكنم برای نوشتن چند دوبيتی از همانروزها. اگر بعد از خواندنشان، چيزی بر زبانتان آمد (خوب و بدش مهم نيست)، نذر دلتنگیهای رفيق ما بكنيد كه چراغ خاطره را روشن كرد:
اگه درمون اگه دردم خدايا
اگه نامرد اگه مردم خدايا
فقط يك لحظه غافل بودم از عشق
نفهميدم، غلط كردم خدايا
* * *
گلستونو به خار و خس نمیدم
به هر دستی بيايه دس نمیدم
مگه بازار شامه بیمروت
دلی كه داده بودی پس نمیدم
* * *
به تب آغشتهای آب و گل مو
عطش را كردهای هممنزل مو
سراپا تب، عطش، آخه خدايا
چرا آتيش نمیگيره دل مو؟
* * *
هنوزم مست مستم، مست چشمت
دوبيتیهای مو پابست چشمت
چه زجری میكشه اين پارهی درد
شبای انتظار از دست چشمت