هم‌سفر راست مي‌گفت. سخت‌ترين كار، حذف نامش از ليست تلفن‌ است. دست و دلم لرزيد و نتوانستم. قرار بود آخر هفته بيايد دفتر نشريه اما ما رفتيم تشييع جنازه. همسر و پسر چهارساله‌اش را هم با خود برد.

سه چهار سال نديدمش. به دوستان مي‌گفتم دوستي دارم كه اگر پيشمان بود هيچ غصه‌اي نداشتم. يك ماه پيش، دوباره آمد و لبخندش را توي خاطرم كاشت و رفت. خوش‌انصاف انگار آمده بود براي سوزاندن. آمده بود تكه‌اي از قلبم را بردارد و ببرد. گفتم: چه خبر؟ گفت: دويست ميليون تومانم را خورده‌اند و هنوز نفس مي‌كشم! گفتم برايت پيشنهادي داشتم، اما با اين ارقامي كه تو مي‌گويي جرات گفتنش را ندارم. به تفصيل از كرده‌ها و ناكرده‌هايش در اين سال‌ها گفت؛ از رفيقان و نارفيقان. از مشهد آمده بود. با خلوص هميشگي گفت: رفته بودم تمركز بگيرم براي نوشتن پايان‌نامه. آخرين باري كه با هم مشهد رفته بوديم، ششصد دانشجو را هم با خودمان برده بوديم. آن‌جا آشپز شد وقتي ديد كه براي شام آن جمعيت مستاصليم. چند كارتن تخم‌مرغ و چند جعبه گوجه‌فرنگي را قاطي كرد و به خورد بچه‌ها داد. فحش‌هايش را با هم خورديم و خنديديم. وقتي كه برگشتيم يك علي تازه كشف كرده بوديم و دنيايي انرژي. اين خاطره را با سيدباقر هم سر مزارش مرور كرديم وقتي كه جنازه‌هاي خوني مانده در برف را پيش خاك امانت گذاشتند... روحشان شاد.

 

بارها نيت كرده‌ بودم زخم اين كتيبه را بردارم. تلخ‌مره‌گي‌ها را هم. اما چه مي‌شود كرد با اين زندگي سگي كه آدم دوستانش را بايد زير تابوت  دوستان ببيند!؟ به هم‌سفرمان مي‌گويم يعني كسي براي من هم اين‌طور زار مي‌زند؟ مي‌گويد: اختيار داريد! خودم هستم...

 

اما خبر خوش اين‌روزها سلامتي استاد است. هفته‌ي پيش وقتي خبر رسيد كه از بيمارستان مهر مرخص شده‌اند سراسيمه شده بوديم از اين همه بي‌خبري در دنياي جهالتمان. امروز كه صله‌ي استاد به دستم رسيد و خط خوششان را ديدم كه گوشه‌اي از كتاب «خود‌مشت‌مالي» نوشته‌اند: خدمت هم‌دهي عزيز و دوست... (هندوانه‌هايش بماند) دلم آرام گرفت و آرزو كردم كه اگر قدر رفيقانمان را نمي‌دانيم، قدر سرمايه‌هاي ملي را بدانيم. (راستي! من و استاد را با هم كجا مي‌بريد؟) براي ما كه وقتي دو ورق كاغذ سياه مي‌كنيم بايد شانه‌هايمان را بمالند و نازمان را بكشند، افتخاري است نفس كشيدن در زمانه‌اي كه امثال استاد باستاني پاريزي را درك كرده است. آرزويي اگر دراين باره داشته باشم سلامت است براي ايشان و سعادت ديدارشان براي خودم. صفاي وجودشان.

 

پ.ن: پنج شنبه از ساعت 14 مراسم ختم مرحوم علي‌ آقاي برزنده و خانم وهبي و فرزندشان در مسجد امام حسين(ع) خيابان مهديه برگزار مي‌شود.