شامِ غریبان، شامِ آخر نیست، می‌دانم
هر روز از این خانه، خون تازه می‌جوشد

قاتل به خون‌خواهی‌ت دارد خطبه می‌خواند
هر روز از محراب‌ها، خمیازه می‌جوشد

«و کل ارض کربلا»
یعنی: امیدی هست...
یعنی: حقیقت در خیالِ بقچه‌ی خولی نمی‌گنجد
در بندبند روزگاران
           نی‌سواری می‌کند تا روز رستاخیز
پر می‌کند موسیقیِ نابش، نیستان را

هر روز، عاشوراست
جسمِ تو را دیروز
جانِ تو را هروقت ظلمی هست...