فرهاد یا آغامحمدخان؟
سههفته است که تمام میانهنشینهای جدول دست به دست هم دادهاند تا صنعت مس را زورکی هم که شده بفرستند آسیا. امروز هم که شاغلام، رنگ قرمزها را در ملأ عام تیرهتر کرد تا فردا مس بتواند حتا با زدن یک گل، برای یک ماه هم که شده برود قاطی آسیاییها. آقا پرویز که انبانی از شانس زیر کلاهگیسش قایم کرده احتمالا توی خواب هم چنین رویایی را نمیدید. کاری به بیذوقهایی که حدیث فوتبال را مرگ و زندگی میدانند ندارم، اما کسانی که آنرا فراتر از مرگ و زندگی یافتهاند خوب میفهمند بازی با سپاهان یعنی چه؟ فقط امیدوارم بچهحاجیهای مس هم که با آبمعدنی دوش میگیرند، اینرا فهمیده باشند؛ چرا که این سکه، یک روی سیاه دیگر هم دارد. یعنی یه فرهادکشون دیگه تو راهه؟
بگذار تا دنیا را بشوتَد پیرمرد!اینروزها ما با حرفهایهای فوتبال فرق کوچکی داریم. فرقی بهاندازهی یک فعل ناقابلِ پول دادن و گرفتن. فعلا که هفتهای سه جلسه مسابقه میدهیم، پول توپ و سالن و نوشابه و فالوده کرمانی هم رویش. حرفهایها فعلا دو تا مسابقه در هفته میدهند و بعد ریکاوری و سفر و البته مرور پازل تاکتیکی! کسی هم توی سرشان داد نمیزند که: «یارگیری کنین!» رفقای ما انگار از فوتبال فقط همین یک جمله را یاد گرفتهاند. هرچه هم التماس کنی که: «آقاجان! یارگیری مال دفاعه، نه حمله» افاقه نمیکند. البته برای من که الگویِ ورزشیِ ناگزیرِ این ایامم، پرویز مظلومی است و به مردهخوری عادت کردهام، این حرفهای توی کتم نمیرود. اصلا چه معنی دارد وقتی چهارتا جوانِ پرنفس گردنکلفت توی تیم هست، خلایق را به زور برگردانند برای دفاع!
استقلال، اولویت شانزدهم!
در روزگاری دور که یکی از لیدرهای فوتبالی تشریف آورده بودند دفتر ما، با آن هیبت رانندهکامیونی، در حین افاضه، انگشتش را طوری از جیب درآورد که با خودم گفتم الان تا آرنج میکند توی دماغش. محاسبات غلط از آب درآمد و ایشان انگشت مبارک را رو به آسمان گرفت و گفت: «اول خدا، دوم چهارده معصوم، سوم استقلال!» باز هم گلی به جمال ایشان، چرا که رفیقی داریم که پیغمبرش پول است. ناگفته پیداست مرتبت ایشان در مقایسه با کسانی که پول برایشان شأن کبریایی دارد، بسیار والاست. تکیهکلامش هم این است: «بعد از خدا، پول مشکلگشاست.» البته ایشان آنقدر باهوش هست که وقتی پول هم مشکلگشا نیست، صاف دستش را از جیب پر و پیمان درمیآورد و میگذارد روی نقطهضعف آدمها. رفقای ما هم که همگی پاسوز رفاقتند و کشتهی مرام. یعنی کار را میبُرد و جلو میرود. الغرض! دیشب زنگ زده بود و برای یک ائتلاف علیه برخی سهامداران، یارگیری میکرد. وسط صحبتها یاد حرفی که به رفقای فوتبالی میزدم افتادم: «آقاجان! یارگیری مال دفاعه نه حمله». بعد از پایان گفتوگو مطمئن شدم که برای حمله هم باید یارگیری کرد. رسما غلط کردیم!
بهقول شاعر:
اول خدا
دوم حافظ
بعد هم ... هیچ
.
.
خداحافظ
پ.ن: بابای بهار هم عاقبت وبلاگ نوشت. خیرمقدم! تکبهتک هم که روز به روز خواندنیتر میشود. دم عموی بهار هم گرم!
بگذار تا دنیا را بشوتَد پیرمرد!اینروزها ما با حرفهایهای فوتبال فرق کوچکی داریم. فرقی بهاندازهی یک فعل ناقابلِ پول دادن و گرفتن. فعلا که هفتهای سه جلسه مسابقه میدهیم، پول توپ و سالن و نوشابه و فالوده کرمانی هم رویش. حرفهایها فعلا دو تا مسابقه در هفته میدهند و بعد ریکاوری و سفر و البته مرور پازل تاکتیکی! کسی هم توی سرشان داد نمیزند که: «یارگیری کنین!» رفقای ما انگار از فوتبال فقط همین یک جمله را یاد گرفتهاند. هرچه هم التماس کنی که: «آقاجان! یارگیری مال دفاعه، نه حمله» افاقه نمیکند. البته برای من که الگویِ ورزشیِ ناگزیرِ این ایامم، پرویز مظلومی است و به مردهخوری عادت کردهام، این حرفهای توی کتم نمیرود. اصلا چه معنی دارد وقتی چهارتا جوانِ پرنفس گردنکلفت توی تیم هست، خلایق را به زور برگردانند برای دفاع!
استقلال، اولویت شانزدهم!
در روزگاری دور که یکی از لیدرهای فوتبالی تشریف آورده بودند دفتر ما، با آن هیبت رانندهکامیونی، در حین افاضه، انگشتش را طوری از جیب درآورد که با خودم گفتم الان تا آرنج میکند توی دماغش. محاسبات غلط از آب درآمد و ایشان انگشت مبارک را رو به آسمان گرفت و گفت: «اول خدا، دوم چهارده معصوم، سوم استقلال!» باز هم گلی به جمال ایشان، چرا که رفیقی داریم که پیغمبرش پول است. ناگفته پیداست مرتبت ایشان در مقایسه با کسانی که پول برایشان شأن کبریایی دارد، بسیار والاست. تکیهکلامش هم این است: «بعد از خدا، پول مشکلگشاست.» البته ایشان آنقدر باهوش هست که وقتی پول هم مشکلگشا نیست، صاف دستش را از جیب پر و پیمان درمیآورد و میگذارد روی نقطهضعف آدمها. رفقای ما هم که همگی پاسوز رفاقتند و کشتهی مرام. یعنی کار را میبُرد و جلو میرود. الغرض! دیشب زنگ زده بود و برای یک ائتلاف علیه برخی سهامداران، یارگیری میکرد. وسط صحبتها یاد حرفی که به رفقای فوتبالی میزدم افتادم: «آقاجان! یارگیری مال دفاعه نه حمله». بعد از پایان گفتوگو مطمئن شدم که برای حمله هم باید یارگیری کرد. رسما غلط کردیم!
بهقول شاعر:
اول خدا
دوم حافظ
بعد هم ... هیچ
.
.
خداحافظ
پ.ن: بابای بهار هم عاقبت وبلاگ نوشت. خیرمقدم! تکبهتک هم که روز به روز خواندنیتر میشود. دم عموی بهار هم گرم!
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۷ ساعت توسط مرتضا دلاوری پاریزی